رگبار را دیدی ؟
دیدی رگ باران بند نیامد ؟
وزغ ها آوازشان ته گرفت
و غروب نیمرویش را به سفره شب بخشید
من
به رغم آتش و آب
تن تنهاییام را
به دست باد میسپرم
و تو در خاک
تکثیر میشوی
تا رگبار دیگر
وزغ ها برای تو بسرایند
و داروک ها
برای من
نوید شر شر باران باشند
امیر حسینی خواه